کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل شبرنگ     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : مثنوی    

زبـان قـاصـر ما و بـیان مدح این بـانو            شبیه شاعری گُنگم زمان مدح این بانو

چه گویم، وصف او وقتی به قرآن مُبین باشد            زمانی که ثناگـویش امیرالمومنین باشد


چه بانویی که لبخندش نشاط قلب پیغمبر            وجود خیر او شأن نـزول سورۀ کـوثر

رشیده، طاهره، عذراء، سعیده، عارفه، نورا            علیمه، فاطمه، بُشری، زکیّه، ساجده، زهرا

چه بانویی که بخشیده به عالَم نور عینش را            زده بر جان ما مُهر غلامیّ حسینش را

همان بانو که دامانش پناه اهل مکتب شد            همان مکتب که پرچمدار آن همواره زینب شد

همیشه نور می‌گیریم از این ایمان زهرایی            از این جمهوری اسلامی ایران زهرایی

منم از نسل باقرخان و سرداران ایرانی            منم از نسل دلواری و از نسل خیابانی

منم از پـیـروان مـکـتب پیـر جـمارانی            منم سرباز جان بر کف در این مُلک سلیمانی

گذشته رسم طاغوتی، زمان خان و خان بازی            به جای کد خدا باید خدا از ما شود راضی

جهاد عرصۀ تبـیین، اصول امتحان ما            امید حـضرت آقا به این نسل جـوان ما

جوانانی که مشتاق امیرالمومنین هستند            همان هایی که در فتنه چو سدّ آهنین هستند

نشان عـزم روح الله، در ایـران پـایـنده            که خون آرمـان‌ها شد مسیر سـبز آینده

اگر چه حاج قاسم نیست در پیکار با ظالم            ولی پیداست در دنیا خروش لشکر قاسم

یمن، بحرین، پاکستان، دمشق و غزه و لبنان            جوانمرد حرم قاسم حضورش هست در میدان

اگر چه نقشۀ دشمن به رنگ وسوسه باشد            برای نوجـوان ما یـقـیناً مخـمصه باشد

خدا با فـتـنۀ دوران بگـیرد آزمونش را            رجوعی کن به قرآن تا بدانی چند و چونش را

کسی که دل به شیطان داده بین راه می‌ماند            کسی که با خـدا شد با ولی الله می‌مـاند

طلوع روشن بهمن از آن پنجاه و هفت ما            شروع انـقـلاب ما شـروع پیـشرفت ما

چه غمگین گشته استکبار از این رشد جانانه            توان موشک و پهپاد و تأسیس رصدخانه

کووید نوزده آمد، ولی با دیده‌ای روشن            در اوج دورۀ تحریم ما، تولید شد واکسن

اروپایی که در سرما اسیر نفت و هیزم شد            به جای رفع این مشکل چرا دلسوز مردم شد؟!

همان غربی که خود را نقطۀ پرگار می‌بیند!            همان غربی که زن‌ها را فقط ابزار می‌بیند

ولی زن در نگاه ما شکوه جامعه باشد            در این دنیای بی‌احساس، روح جامعه باشد

نباید خانه بی‌فرزند باشد جمعیت، محدود!            نباید آسـمـان شهـرمان باشد غـبارآلـود

دعای خیر این مردم زمان سخت و آسایش            برای رهبر دلسوز و مسئولان زحمت‌کش

نباید دل به دشمن بست این یعنی همان غفلت            نباید فکر دیگر بود غیر از همت و خدمت

جهاد فی سـبـیل الله یعنی حـملۀ طوفان            رسیده فصل نابودی برای این جهانخواران

دوباره قصۀ موسی، دوباره ماجرای نیل            رسیده مرگ آمریکا، رسیده مرگ اسرائیل

نمانَد نامی از دشمن نشانی از سُعودی‌ها            شود نقشِ بر آب این نقشۀ شوم یهودی‌ها

شهیدان می‌رسند از راه، در دوران هم عهدی            هوای جمعۀ موعود یعنی می‌رسد مهدی

اگر سرمشق می‌گیری همیشه فاطمی باشی            بدان باید که سربـاز جهـاد دائمی باشی

سـپـاه سـرخ حـزب الله می‌آید کـنـار او            دعای خیر مادر هست، در هر لحظه یار او

اگر در سینه دل داری و آن دل هست با مهدی            به عشق حضرت زهرا، بگو لبیک یا مهدی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسدس

بازهم پیک صبا مُشک‌‌فشان آمده است            بر مشام همه عطری ز جنان آمده است

هاتفِ غیب خبر می‌دهد از رویش گُـل            صحبت از بانوی گُل‌ها به میان آمده است


با گُل یاس، زمین را به فلک پُل زده‌اند

روی سینه به ادب، خیل مَلک گُل زده‌اند

این چه شوری است که در ذکر جمیل همه است            کوثری ناب روان‌گشته از این زمزمه است

ابر رحمت به سر خلق دمادم جاری‌ست            همه آفـاق پُر از فـاطمه یا فاطـمه است

به فلک وادی این طور چه دیـدن دارد

نـغـمـۀ اهـل ســمـاوات، شـنـیــدن دارد

تا که قـدسی‌نفـسان جلـوۀ طـوری دیدند            در دل ختم رُسل شوق و سروری دیدند

همه لبـخـند زنـان عـطـرفـشـانی کردند            روی دامـان خـدیجه، گُـل نـوری دیدند

مـات بـودند که نـوزاد چـه‌هـا می‌گـوید

که شـنـیـدنـد هـمه، حـمد خـدا می‌گـوید

چه مبارک سحری داشت شب میلادش            جـبـرئـیـل آمـده از بـهـر مـبـارک‌بادش

همه جا پُـرشده از زمزمۀ «اعـطـیـنا»            دیـدنـی بـود رسـول لله و روی شـادش

کوثری گشت روان، عطر حیاتی برخاست

و به شـادیِ دلِ او صـلـواتی برخـاست

کوثر و قدر بخوان، جلـوۀ توحید رسید            قـبـلـۀ جـانِ هـمـه، کـعـبـۀ امـیـد رسـید

باز هم زمـزمه کن آیۀ تطـهـیر بخـوان            زُهره و فاطمه و طاهره، خورشید رسید

ذرّه ذرّه همه محـو گُـل خـورشید شوید

زائـر عـارف این کـعـبـۀ توحـیـد شوید

به فروغش، به جمالش، به جلالش صلوات            به فضائل، به خصائل، به کمالش صلوات

به خـداوند که سادات جهـان مـادری‌اند            به خود فاطمه تنها نه، به آلش صلوات

هر دلِ غرق غمی، نور امیدش زهراست

هرکه مشتاق جنان است، کلیدش زهراست

آمـد او تـا که بـشـر فـانـی فـی‌الله شـود            بشر از جـهـل رهـا گـردد و آگـاه شود

می‌رود زود ولی چند بهاری کافی‌ست            تا که او بر همه روشنگـر این راه شود

تا که از خواری دنیا به همه حرفی گفت

عطر بیداری او خواب جهان را آشفت

هر زبانی که به «یا فاطمه» تطهیر شود            گـویـد او آمـده تـا نـور سـرازیـر شـود

هـدف آمـدنـش چـیـست؟ هـمین می‌دانم            تا ولایت به خود فـاطـمه تـفـسـیر شود

صحبت اهل ولایت به جز این زمزمه نیست

«زیر این چرخ، علی دوست‌تر از فاطمه نیست»

عمر پُر برکت او از چه حکایت دارد؟            از چه از مردم این شهر، شکایت دارد؟

همۀ عمر کمش گفت، «وفایی» بر خلق            که عـلـی بـر هـمۀ خـلـق، ولایـت دارد

بی‌عـلـی هـیچ ره سیـر الی‌اللهی نیست

جز از این راه، به فردوس برین راهی نیست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مثنوی

هوای تازه‌ای از عرش، سرشار از وزیدن بود           و چشم  «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود

نگو جای زنی در خانۀ لولاک خالی بود           که جای آینه در پـهـنۀ ادراک خالی بود


عروس خانۀ نهج‌البلاغه، مـادر حکـمت           بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت

همان که مادری کرده است طفل آفرینش را           همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را

همان نوری که می‌بخشید بر شب‌های دنیا نور           همان صبحی که می‌تابید تا همسایه‌های دور

همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد           همان انسیة‌الحورا که بر انسان شرافت داد

علیمه، عالمه، راضیه، مرضیه، پُر از زهرا           نگین سبز پیغمبر به روی گـنبد خـضرا

شکوه لیـلـة‌الـقدر است و اُمُّ‌الانبیا زهـرا           چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا

به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش           شهادت دسته گل‌هایی ست در گلدان ایوانش

همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده           که این مستورۀ معصومه ناموس خدا بوده

تواضع شاخه‌ای پُر بار در باغ نمازش بود           خلوص و سادگی اسباب پُر رنگ جهازش بود

زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد این‌گونه           که زهرا خانه‌داری را شرافت داد این‌گونه

دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش           به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش

علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد           علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد

علی را کاشف‌الهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود           علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود

خلاصه! حُسن‌های عالم و آدم فقط یکجاست           و آن هم خانۀ نور است و نورش حضرت زهراست

چراغ آسمان‌ها چادر شب‌زنده‌دارش بود           خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود

اگر "اُمُّ الولا" یک لحظه احساس خطر می‌کرد           دوباره چادر شب‌زنده‌دارش را به سر می‌کرد

خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود           خطر جاماندن اندیشه‌ها از صبح صادق بود

اگر گهواره جنبان حسینش می‌شود سلمان           نگاه فـاطـمه پس بوده از آغـاز با ایران

اگر که آب و آئینه‌ست، پس روشنگری دارد           اگر ام‌الجهاد است این! جهادی حیدری دارد

نیفتاد از قنوتش یک نفس «الجَّار ثُمَّ الدار»           که جوشید از قنوت پر قناتش چشمه‌های ثار

قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود           یکی از میوه‌های مستجابش حاج قاسم بود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای آفـــتــاب ذره‌نـشــیـن ســرای تـو            هفت اسمان بنا شده از خاک پای تو
وقـتـی خـیـال
هم نـرسد بر ثـنـای تو            بایـد خـدا خـودش بـنـویـسد بـرای تو


روی تو در جمال خداوند دیدنی‌ست
وصف تو از زبان خدا هم شنیدنی‌ست

وقتی که چشم‌های تو وا شد به این جهان            نـوری دمـیـده شد به بـلـنـدای آسمان
ابـتـر شـدنـد نـسـل تـمـامی دشـمـنان            از این چنین پدر
شود آئـیـنه‌ای چنان

لالایـی تـو را به مـلک‌ها سـپـرده‌اند
گـهـواره تو را به فـلک‌ها سپـرده‌اند

خـیـر کـثـیـر از نـظـرت آفـریـده شد            جـبـریل زیـر بـال پـرت آفـریـده شد
عشق از نسیم هر سحرت آفریده شد            چرخ و
فلک به دور سرت آفریده شد

آنان که خاک را به نظر کـیـمیا کنند
بـایـد بـه نـام نـامـی تـو
اقـتـدا کـنـنـد

از انعکاس نـور تو عـالم درست شد            تصویری از حقیقت اعظم درست شد
از جلوه‌ات بهـشت معظم درست شد            از خـاک پـای تو گـل آدم درست شد

گرچه جهان به دور سر تو مدور است
در دیـده تو نقـطه پرگار حـیدر است

حـیـدر اگـر نـبـود پـیـمـبـر نـداشـتـیم            حـیـدر نـبـود سـاقـی کـوثـر نداشـتـیم
حـیـدر نـبـود اول و آخــر نـداشـتـیـم            حیدر نبود عـرصه محـشر
نـداشـتـیم

با این جـلال منزلت و عـزّت وجـود
زهـرا اگر
نـبـود دگر حـیـدری نـبود

تــو حـجـت تـمــام تــمــام ائــمّــه‌ای            هر صبـح و ظهـر شام سلام ائـمّه‌ای
قـد قـامـت الـصـلات قــیـام ائــمّـه‌ای            نــور حــقــیـــقــتـی امـــام ائــمّــه‌ای

یک آسمان فـرشته کـنـیز کـنـیزهات
صدها عزیز مصر
غـلام عزیزهات

مادر جلال پشت حجـابت سرآمدست            از کور هم گرفتن رویت زبانزد است
شیوایی نگاه تو از بس که بی‌حداست            چشم تو چشم نیست کتاب محمد است

تو کـوثـری از همه این جهان سری
تو روح احمدی و نفس‌های حـیدری

داده خـدا از شب قـدرش به عقـل کد            هرگز ادای قدر تو در این جهان نشد
یعنی که احترام تو بانو به جای خود            بـایـد بـرای بـردن نـامـت بـلـنـد شـد

با دست گرم تو دل خورشید گرم شد
با ذکـر نام تو دل هر
سنگ نـرم شد

از آن زمان که دیده گشودم بری شدم            مشغـول عشق بازی در نوکری شدم
حرف دو روزه نیست اگر حیدری شدم            وقتی گـلـم سرشـته شده مـادری شدم

دارم من ازدعای تو این مهر نوکری
داری به گـردنم به
خـدا حق مـادری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مادر جلال پشت حجـابت سرآمدست            از کور هم گرفتن رویت زبانزد است

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نـسیـم می‌وزد و باده خـوشگـوار شده            گلی شکـفـته که سرچـشـمۀ بهـار شده
حضور خاکی رب است در مدار زمین            کـه بـا تـولـد یـک زن ادامــه‌دار شـده


کسی که از تبعات وصال و هجرانش            خوش است فرش ولی عرش سوگوار شده
کـسی که شـرط وجـود پـیـامـبـر حتی            به شرط بودن او صاحب اعـتبار شده
به گرد قامـتـش امواج نـور خیمه زده            به زیر هر قدمش کهکـشان غبار شده

عیان شده است که سرّ نهان خلقت کیست
پس از تو گفت خدا داستان خلقت چیست

نـوشـت اوّل دفــتــر از ابـتــدا زهــرا            از ابـتــدای ازل تـا بـه انـتـهــا زهـرا
از آن زمـان که نـدانـیـم تا نـمی‌دانـیـم            همیشه و همه اوقات و هر کجا زهرا
و
خواست تا بنویسد نبی، علی، حسنین            خلاصه شد همه در یک کلام، با زهرا
و حرف تا که به اینـجا رسـید فهـمیدم            که بود و هست همه کارۀ خـدا زهـرا
چرا که منحصراً خلقت چـنین نـوری            فقـط برای خودش بوده است تا زهـرا

مـیان عـرصـۀ مـیـقـات پـای بـگـذارد
و
حـق ز آیـنـۀ خـویـش پـرده بـردارد

کـه رو کـنـد سـنـد افـتخـار خـلقـت را            نشان دهـد به همه شاهـکـار خلقت را
به مهر و ماه و سپهر و فلک بفـهماند            دلـیل گـردشـشـان بر مـدار
خـلقـت را
کسی که جز خودش و احمد و علی نشناخت            کـنـیز عـرشی پـروردگـار خـلقـت را
در آن زمان که زمان زمان به سرآید            و بـیـن حـشـر بـبـنـدنـد بـار خـلقت را
خـدا نـدا کـنـد: ای فـاطـمه حـبـیبۀ من            بیا به سـر بـرسـان انـتـظار خلـقت را
بیا
که عرصۀ محشر برایت آماده است            بگیر دست خودت اخـتـیار خـلقـت را

که جن و انس بفهمند کار ما با توست
تمام هستی مایی فـقـط خدا با تو است

به اوج شـأن و مـقـامت سـری نمی‌آید            کـسـی نـیــامــده و دیـگـری نــمـی‌آیـد
دلـیــل خـتــم نـبــوّت نـبــوده بـابـایـت            پس از ظـهـور تو پیـغـمـبری نمـی‌آید
شنـیـده‌ایـم که در صورت نـبـودت هم            بـرای هـمـسـر تو هـمـسـری نمـی‌آیـد
به قـامت تو فقـط مادری برازنده‌است            بـه مـهـربـانـی تـو مــادری نـمـی‌آیــد
قـدم گـذار به محـشـر که تا نـیـایـی تو            بـرای خــلـق شـفـاعـتـگـری نـمـی‌آیـد

نگـات مـور وجـود مرا سلـیـمان کرد
یهـود
را نَفَـس چـادرت مسـلـمان کرد

تو و صفات تو را هر چقدر سنجـیدیم            و هر چه در دل این بیکـرانه چرخیدیم
به انـتهـای تـو راهـی نـیـافـتـیـم اصلاً            در ابتـدای تو مـانـده تو را نفـهـمیـدیم
نـبـی نـبـود عـلـی هـم نـبـود تو بـودی            و مـا کـنـار خــدا جـلـوۀ خــدا دیــدیـم

 حضور گرم تو یک روز هم زیادی بود             بـرای مـا که کـنـارت دمـی نـتـابـیـدیم
همین که سایۀ تو سایه سار این دنیاست            هـمیـشه گـرم نگـاه زلال خـورشـیـدیم

بهـشت می‌شـود آنجا که تو نگـاه کنی
نـگـاه کن که مرا بـاز رو به راه کنی

ز کنه ذات تو این عقل کم چه می‌فهمد            شب سیـاه دل از صبحـدم چه می‌فهمد
زبان وصف تو گفتن فقط زبان خداست            شکوه وصف تو را این قلم چه می‌فهمد
به بندگی تو بیـخـود نکرده فخـر خـدا            نـمـاز از قـدم پُـر ورم چـه مـی‌فـهـمـد
سه روز نان خودت را به دیگران دادی            بپرس از کرم از این کرم چه می‌فهمد
بــپــرس دخـتــر پـیـغـمـبــر خــدا امّـا            چنین غریب چنین بی حرم؛ چه می‌فهمد؟!
من از نسـیم معـطـر به یـاس فـهـمیدم            حـضور مادریت را شلمچـه می‌فـهـمد

شده است نام تو سربند هر جوان شهید
تـبـسـم تـو
تــسـلّای مــادران شـهــیــد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب دوباره ذات حق بر ما عنایت می‌کند           با نور خود بار دگر ما را هدایت می‌کند
زینت فضای این جهان مام امامت می‌کند           از مقدم این گل جنان بیت رسالت می‌کند


مـحـبـوب حـی سـرمـدی اُمّ ابـیـهـا آمـده
ای عاشقان ای عاشقان زهرا به دنیا آمده

امشب به روی خلق عالم درب رحمت وا شده           در شادمانی و شعف هر نقطه از دنیا شده
از مـقـدم دخت نبی جـشن ولا برپا شده           امشب خدیجه شادمان خرم دل طاها شده
از لطف خاص کبریا مکه شده وادی طور
بیت رسالت از سما گردیده گلریزان حور

نوری دوباره جلوه‌گر سوی زمین آمد پدید           جبریل وحی از آسمان بر مصطفی داده نوید
امشب خدیجه همسرت در دو جهان شد روسپید           بر او ز الطـاف الـهی هـدیۀ داور رسید
آب و گل زهـرای تو از عـالـم بالاستی
صدیقه،
زهـرا، فاطمه انسیة‌الحوراستی

در هر طرف گر بنگری برپا شده جشن ولا           گلریز کـشته زیر پای دخـت ختم الانبیا
پیچیده عطر و بوی این گل در همه ارض و سما           مـرآت احـمـد بـاشد و آئـیـنـۀ ایـزد نـمـا
مامش خدیجه باب
او شد رحمة‌اللعالمین
همسر
بود بر فاطمه حیدر امیرالمومنین

شهر مدینه کـوی او دارالامان انبـیاست           هرکس بر او رو آورد از لطف حق حاجت رواست
هر درد بی‌درمان ما با ذکر نام او دواست           مهر و ولای فاطمه گنجینۀ اهل ولاست
دلهای ما
را از کرم زهرا ولایی می‌کند
از کار ما با اذن حق مشکل‌گشایی می‌کند

ای شیعیان مرتضی امشب شب میلاد اوست           در محفل میلاد او هر دل شکسته یاد اوست
چون خاتم پیغمبران دل‌های شیعه شاد اوست           در هر دو عالم شیعه را یاور فقط امداد اوست
چون حیدر و پیغمبر است جود و سخای فاطمه
شد شامل اهل ولا لطف و عطای فاطمه

ای نور چشم مصطفی امشب منم مهمان تو           از لطف و جودت فاطمه بنشسته‌ام بر خوان تو
گردیده تا روز جزا شـرمـندۀ احسان تو           ای دستگیر عالمی دست من و دامان تو
ای آنکه عمری بوده‌ای پشت و پناهم فاطمه
امشب ز لطف و مرحمت بنما نگاهم فاطمه

شکر خدای مهـربان دارم ولایت فاطمه           بر من تو از روز ازل داری عنایت فاطمه
گردیده‌ام از نور تو هر دم هدایت فاطمه           رضای حیّ سرمدی باشد رضایت فاطمه
در لحظۀ آخر بیا بنما نگه براین (رضا)
یادی ز من کن در صراط و محشر و روز جزا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

طلوع حُسنت ای زهرا چو پیدا شد درین عالم           چکید از نام سرسبزت کران تا بیکران شبنم

تو بودی پیش از اینها و حضورت را درین دنیا           گواهی می‌کند حوا، شهادت می‌دهـد آدم


نه رنگی داشت نه بویی زمین و آسمان بی تو           خدا آورد نامت را، بهشتی شد جهان کم کم

تو را زهره تو را زهرا بنامید و به عرشت بُرد           وَ رُجحان داد نامت را کنار عصمت مریم

قصور ماست این که پی نبردیم آسمانت را           که بر کُنه مقـامـاتت بود تنها خـدا اعـلم

بزرگی در مقامت می‌سزد اینگونه بودن را           که حتی بوسه بر دستت زند پیغمبر اعظم

از آن رو کوثرت گفتند ای جاری تر از دریا           که بارانی و می‌باری گهی پُر جوش گه نم نم

به یُمنت رایت خورشید را افراشت در دنیا           خدا اینجاست در این سو همین جایی که زد پرچم

به شوقت می‌نشیند اشک شوق و خنده‌ام بر لب           در این بازار آوردم غم و شادیت را درهم

تمام ذره‌ها زر شد به دست فضه‌ات آری           ز درگـاه کـنـیز تو گـدایی می‌کـند خـاتم

مگیر از دست‌هایم ریسمان مهر خود زهرا           که پیوند دلم با تو شده زین ریسمان محکم

جهان با یک تبسم فاطمه آغاز می‌گردد           بیا ای شـادی عـالـم بـیا ای خـنـدۀ خـاتم

جمادی مـاه تابش بود بهر فاطـمه ورنه           ز اول خلـقـت او بود در آئیـنـه‌ای مُبهـم

که اول فاطمه آمد؛ وَ یا احمد؛ وَ یا حیدر           توان خواندن حدیثش را ز قول حق تعالی هم

نگردی تا که مَحرم راز خلقت را نگویندت           وَ زهرا راز خلقت باشد و گویند با مَحرم

حضور آفتاب است و طلوع سبز گل «یاسر«           مبارک باد این محضر مبارک باد این مَقدَم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شد دوباره عرش حق روشن ز انوار نبی            شد شکـوفا لالۀ خـوشـبوی گـلزار نبی
در رخ چون ماه او پیداست رخسار نبی            گوئیا مبـنای خـلـقـش بوده تکـرار نبی


بر روی لب هـای پیـغـمـبر تـبـسّـم آمده
شیـعـیـان را کـعـبۀ مـستـور
سـوّم آمده

در حقیقت در لباس انس، یک حور ‌آمده            بـر دل کـلّ خـلایـق خـالـقِ شـور آمـده
ظلـمـت شـام جـهـان را آیـۀ نـور آمـده            شیعه را دلدار از گهـواره تا گور آمده

قلب شیعه در دو دنیا مبتلای فاطمه‌ست
لعنت حق بر دلی که بی‌ولای فاطمه‌ست

آمـــده اُمُّ الائــمـّــه، مــــادر آل عــبـــا            بـاغـبـانِ لالــه‌هـای خـانـدان هــل أتـی
شد حـیـات با دوام نـسـل خـتـم الانـبـیا            مظهری کامل برای
شرح اوصاف خدا

روح حق در پیـکـر دردانۀ احـمد دمید
گوئیا قلب خـدا در
سـیـنۀ پـاکـش تـپـید

از ازل شیعه شده مجنون و لیلا فاطمه‌ست            تا ابـد قـلـب تـمـام اولـیـا با فـاطمه‌ست
آن که ما را می‌برد تا عرش اعلا فاطمه‌ست            ذکر اعظم روی لب یا حیدر و یا فاطمه‌ست

حبّ زهرا می‌شود تنها صراط المستقیم
هر که با زهراست باشد صاحب عقل سلیم
او به حق تنهاست هم شأن امیرالمؤمنین            شد به عالم رشته‌های چادرش حبل المتین
ردّ پای اوست بر هر عارفی راه یقـین            حُبّ او همراه بغض دشمنش شد اصل دین

شد برائت از عدوی فاطمه اصل اصول
هر عمل با این برائت می‌شود تنها قبول

او مسلّم شاهکـار خـلقت ربّ جلی‌ست            عالم از خورشید روی انور او منجلی‌ست
در جبین او هـویدا یازده نـور ولی‌ست            از تولد تا شهادت ذکر نابش یاعلی‌ست

آمـده تـا جـانـفـدای فـاتـح خـیـبـر شـود
روبه روی ظلم،
تنها لشکر حیدر شود

می‌رسد روزی که او مضطر شود در پشت در            قدکمان از غربت حیدر شود در پشت در
میخ از خون تن او تر شود در پشت در            لالۀ شش ماهه‌اش پرپر شود در پشت در

می‌شود در بین کوچه روبه روی مرتضی
دل شکسته، محتضر از کینۀ چل بی‌حیا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب دوباره عاشقان نور خدا شد جلوه‌گر           از لطف خلاق مبـین نخـل ولا داده ثمر
بنت خویلد
درشعف دارد به دامانش قمر           از نسل پیغمبر بود اسطوره و فخر بشر


ای عـاشـقـان ای عاشـقـان اُمّ ابیهـا آمده
داده مـنادی این نـدا، زهـرا به دنـیا آمده

امشب ز بیت مصطفی دخت پیمبر آمده           معنی و آیات خـدا، تـفـسـیر کـوثـر آمده
بنت الخدیجه فاطمه، هم کـفو حیدر آمده
           محـبـوبۀ ذات خدا، زهـرای اطهـر آمده
مکه ز یمن مقدم این گل
چنان گلشن شده
چشم و دل پیغمبر از دیدار او روشن شده

درهای رحمت از سوی خلاق سرمد وا شده           امشب به بیت مصطفی شورو شعف برپا شده
زینت فضای این جهان ماه روی زهرا شده           از مقدم این نور پاک عالم عجب زیبا شده
ای اهل عالم بنگرید، نور از سما آمد پدید
اسطورۀ صبر وحیا، هستی پیغمبر رسید

پـیک الهـی آورَد، پـیـغـام خـلاق مـبـین           تبریک گو نازل شده، بر رحمة‌اللعالمین
نور خدایی جلوه‌گر، گردیده بر روی زمین           زهرای اطهـر آمده، کـفـو امیرالمومنین
منصوره و صدیقه و انسیة‌الحورا رسید
اُمُّ الائمه، فاطمه، مرضیه و زهرا رسید

امشب زمین و آسمان گردیده گلریزان حور           مکه شده از مقدم این مه چنان وادی طور
نور علی نور آمده تفسیر کوثر، فجر و نور           با دیدن زهرای خود قلب خدیجه در سرور
ختم رسالت می‌زند لبخند بر رخساره‌اش
گلبوسه بردارد خدیجه از رخ مه پاره‌اش

این نور حی سرمدی، ماه جمالش چون نبی‌ست           ممدوحۀ پیغمبر و علم وکمالش چون نبی‌ست
در بین عالم فاطمه جاه و جلالش چون نبی‌ست           در جود و ایثار و سخا خوی و خصالش چون نبی‌ست
شمس الضحی بدرالدجی شافع به روزمحشراست
محبوبۀ حیّ مبین، او دختر پیغمبر است

با بذل جان وهستی‌ات دین خدا مرهون توست           تاعرصۀ روز جزا هر شیعه‌ای مدیون توست
ای جان فدای راه دین، مولا علی ممنون توست           رضوان و جنات خدا، یا فاطمه مفتون توست

چون حیدر و پیغمبراست، جود و سخایت فاطمه
شد شامل اهل ولا، لطف و عطایت فاطمه

بار دگر گـردیده‌ام، شـرمـندۀ احـسان تو           مولاتـنا یا فـاطـمه، امشب منم مهمان تو
از لطف خاص کبریا، بنشسته‌ام بر خوان تو           ای نور چشم مصطفی، دست من ودامان تو
از لطف وجود و مرحمت، دادی مرا امشب پناه
بر این گدای روسیه، یا فاطمه بنما نگاه

از کودکی خویشتن، هستم گدایت فاطمه           ای غمگسار مرتضی جانم فدایت فاطمه
عمری منم شرمندۀ، لطف و عطایت فاطمه           شهر دل‌انگـیز نبی، دارالشـفایت فاطـمه
مهر و ولایت داده بر، من فاطمه جان آبرو
دیدار کوی تو بود، بر من همیشه آرزو

ای زینت شهر نبی، عالم همه شرمنده‌ات           با این همه جود و سخا، خوبان عالم بنده‌ات
غم از دل عالم برد، یا فاطمه گل خنده‌ات           عیدی عطا کن از کرم، با خصلت بخشنده‌ات
هستم(رضا)خاک درت، بانو نیم بیگانه‌ات
عبد گرفـتار تو و، هـستم گـدای خانه‌ات

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای چـراغ آسمان‌ها زهـرۀ زهـرا تویی           بانـوی سبـز زمـین صدیـقـۀ کبرا تویی

قبل از این پوشیده بود این راز بر هر کس ولی           روح مـا بیـن دو پهـلوی پدر حالا تویی


پیش ازین حرفی نمی‌زد مصطفی از هیچکس           آمدی معـلـوم شد در نـزد او والا تویی

گر که جـنـسیت نـباشـد سد راه گـفـته‌ام           مـرد مـیدان بـلا و نـوح این دریا تویی

دخـتـر دُردانـۀ آغـوش گـرم مصـطـفی           مادر شـور آفـرین نـسل عـاشـورا تویی

همطراز مرتضی کس را نمی‌بینم به دهر           جز تو ای بانو که دوشادوش آن مولا تویی

کَفه قدر تو میزان با عـلی مرتضی‌ست           آن که باشد در توازن با علی تنها تویی

» یُطعمُون» را خواندم و بر سوره انسان قَسم           دیدم ای بانو که آن انسیـةالحَـورا تویی

ای که از ختم رسولان برده دل تا این حدود           آن که جان را می‌کند قربانی‌اش بابا تویی

سَید مـردان عـالـم شوهـرت حـیدر بود           سَیده در هر دو عالم بر همه زن‌ها تویی

برترین گنجینۀ خلقت که با مجد و شرف           حق تعالی کرده بر ختم رسل اهدا تویی

آن مبارک راز پنهانی که از لطف خدای           بعد نازل گـشـتن قـرآن شده افـشا تویی

کـوثـری نه، کُـل قـرآن کـریمی فاطـمه           اولین قـرآن نازل گـشته در یکجا تویی

این همه آثار خیر از مرقد پنهان توست           ای نهان از دیده قبرت، باز هم پیدا تویی

در شعاع لطف تو امروز «یاسر» خیمه زد           چون طلـوع آفـتاب صحـنۀ فـردا تـویی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

سپاس آن بانویی که شد جهان محو کراماتش           زمان می‌ایـستد از شوق هنگام مناجاتش
ندارد هیچ کس غیر از خدایش درکی از ذاتش           دلش آرام می‌گیرد عـلی وقـت ملاقـاتش


تمام خانۀ زهرای اطهر رنگ احمد داشت
فقط جبریل در این خانه اذن رفت و آمد داشت

تمام آسـمان‌ها و زمـین تحت فـرامـینـش           اجابت می‌چکد وقت دعا کردن از آمینش
ملائک بی‌قرار صوت “والزیتون” “و التینش          قیامت شرم خواهد کرد آتش از محبینش

نمازش را ببین، پشت سرش صدها مَلَک دارد
که زهرا با خدایش رازهایی مشترک دارد

ملائک روز و شب تسبیح می‌گویند زهرا را           نمی‌خواهم بدون عشق زهرا صبح فردا را
مزین کرده زهرا با قدومش عرش اعلی را           خدا از نـور زهـرایش پدید آورد دنیا را

شکوه فاطمه پنهان شده در جملۀ لولاک
ثنا گوی صفات قدسی‌اش افلاک در افلاک

خـدا قـبلـه‌نـما را می‌کـشد سمت نگـاه او           که حتی کعبه هم زانو زده در پیشگاه او
علی از قصۀ قـالو بلی” شد تکیه گاه او           ستون عرش را بر لرزه می‌انداخت آه او

علی وقت سحر محو تماشای نماز اوست
چه بانویی خدا هم عاشق راز و نیاز اوست

فقط سنگ علی را می‌زند بر سینه‌اش زهرا           که ذکر هر قنوت او شده مولای یا مولا
به تسبیحش دخیل عشق بسته بی‌گمان حوّا           تمام راز خلقت جمع شد در “نونِ” اعطینا

زمین و آسمان روزی خورِ دست کریمِ اوست
یقین دارم علی تنها صراط المستقیمِ اوست

نخی از چادر او نیز اعجاز آفـرین باشد           که حتی فضه‌اش هم با ملائک هم نشین باشد
به وقت خطبه خواندن، نطق زهرا آتشین باشد           تمام هـستی‌اش نـذر امیر المـؤمنین باشد

یقین دارم مزار پاک او پیدا تر از پیداست
که هر جا ابر می‌بارد، مزار مخفی زهراست

به نص آیۀ تطهیر اصل هر طهارت اوست           پناه و دستگیر شیعه در روز قیامت اوست
کسی که جان خود را داد در پای امامت اوست           نخستین پاسدارِ خانۀ وحی و ولایت اوست

جهان را تا ابد از عشق حیدر می‌کند سرشار
به دست اوست آری پرچم یا حیدر کرار

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

گرچه در سِرِّ هوالهو همۀ ها زهراست           گرچه در جانِ حرا چلۀ اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست           گرچه در معنیِ لولاک معمّا زهراست


بنویسید فقط حـضرتِ زهـرا زهراست

آنکه در ذائقۀ عشق تصرف کرده‌است           آنکه پیش از قدم خویش تشرف کرده‌است
آنکه در قامت یک نور توقف کرده‌است           شب معراج خودش سیب تعارف کرده‌است

تـا بـدانـنـد چــرا اُمِ‌ّ ابـیـهــا زهـراسـت

از خـدا جــلــوۀ او گـرمِ دل‌آرایـی بـود           مـوقـع آمـدنـش عـشـق تـمـاشـایـی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ
شکوفایی بود           آنکه در گوش خـدیجه خودِ لالایی بود

قبل میلادِ خـدیجـه به تـمـاشا زهراست

دید حق نور فقط نـور جهان می‌خواهد           قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان می‌خواهد
دید حق ظلـمت مکه فـوران می‌خواهد           جمع احمد و علی، فاطمه‌جان می‌خواهد

گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست

دخـتـری آمـده تا زن به کـمـالش برسد           تاکه زمـزم به تـمـاشـای زُلالـش برسد
تا پیـمـبـر به جـوابش به جـلالش برسد           صلـواتـی که خـدا داده به آلَـش بـرسـد

تا بـبـیـنـند همه کار فـقـط با زهـراست

آمـده تـا بـنـشـیـنـد بـه شـبـسـتـان عـلی           آمـده تــا بــرود بـاز بـه قــربـان عـلـی
تا که نُه‌سال شود بی سرو سامان علی           تا بـسازد فـقـط او با نمک و نان عـلی

تا بمـیـرند حـسودانِ عـلی تا زهراست

شیر وقتی که به سر، تیغِ دوسر می‌چرخاند           مثل گرداب سر و دست و سپر می‌چرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر می‌چرخاند           درِ خیبر به رویِ دست اگر می‌چرخاند

همه دیدند رجـزهای عـلی یا زهراست

آب را مهریه‌اش ساخت که باران بشود           دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قـوم مسلمان بشود           او رضا داد به ما، کشورم ایران بشود

مـادر ایـنـهـمـه آلالـۀ زیـبــا زهـراست

مادری کرد و به ما لطف، فراوان کرده           با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کـربـلا را جـگـرِ مــردم ایــران کـرده           خـاکِ ما را حـرمِ شـاه‌خـراسـان کـرده

به شـهـیدان حـرم زمزمۀ ما زهراست

گـفته بودیم به این خصم خزانش برسد           صبـر کـردیـم فـقـط تا هـیجـانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد           انتـقـامی که بزرگ است زمانش برسد

لب اگر تر بکـند نعـرۀ ما یا زهـراست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لحـظـهٔ ناب مطـهـر شدن است            کاسه‌ام منـتـظـر زر شدن است

شـاخـه با عـطـرِ گـل ریـحـانـه            بیـشـتر گرمِ معـطـر شدن است


جلـوه بـخـشـیـده شـده بـر آفـاق            نور در حـال مـنـوّر شدن است

میوهٔ صبر چه خوش آمده است            همسری خـرمِ مـادر شدن است

اَبـتـران زل زده که نـسـل نـبی            جاری و ساریِ کوثر شدن است

عصمت از مرتبه‌اش وام گرفت            فاطـمه، حـجـب خـدا نام گرفت

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بـایـد ادب و خُـلـقِ نـکـو داشـته باشم            در وصف تو باید که وضو داشته باشم
کوثر شده‌ای! لطف تو بسیار زیاد است            باید که سـبـو پشـتِ سبـو داشـته باشم


صد شکر که مهرت به دلم خانه نموده            هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم

شد فـاطـمه نام تو، که مانند شب قـدر            در هر دو جهان رازِ مگو داشته باشم
مـیـلاد تو شد باعـث انـدوهِ حـسـودان            تا کـیـنـۀ سخـتی به عـدو داشـته باشم
پیـشِ تو
پیـمـبـر شـدنـش داد نـتـیـجـه
لبخند پُر از خـیرِ تو
شد سهم خـدیجه
می‌خـوانمت ای سورۀ نورِ دلِ حـیدر            ای آیۀ تـطـهـیـر، در
آغـوش پـیـمـبـر
ای گـوهـر
دردانـۀ دریـای سـخــاوت            ای ریزه‌خورِ سفـرۀ تو مریم و هاجر
قـرآن به تو
و نـسـل تو دارد سـنـدیّت            کوری دو چـشـمان همان دشـمنِ ابتر
راضیّه شدی! از تو خدا داشت رضایت            در حجب و حیا بسکه شدی از همه برتر
از چادر تو خـلـق شود تـازه‌مـسـلمان            هر گوشۀ آن گوشه‌ای از عالم محشر
من عـاشـق ایـنم که بدهـکـارِ
تو باشم
هـمـسـایـۀ دیـوار
به دیـوارِ تـو بـاشـم
بی‌شُـبهـه‌ترین یاری و تفـسیرِ یقـیـنی            هم‌کـفـو عـلی هستی و اسطورۀ دینی
از
خـیـرِ کـثـیـر تو دو عـالم شده برپا            نـان آور دیـریـنـۀ افـلاک و زمـیـنـی
دادی به گدا رخت عروسی خودت را            رفت و به همه گفت که بخشنده‌ترینی
آرامش محضی و علی شوق تو دارد            خوش داشته هر
لحظه کنارش بنِشینی
نام تو درخشیده بر آن، دارد از این پس            انگشتر حیدر چه عـقیق و چه نگینی
هر صبح تبسم زده‌ای؛ عاشق و دلخواه
بـا ذکـر دل‌انـگـیـزِ «عـلـیـاً ولی الله»
این خانه چراغان شده از برکتِ مادر            هـسـتی و ندارم به خـدا حسرتِ مادر
محـتـاج دعـاهـای تـوأم
جانِ حـسینت            یک نیم نگاهی برسان حضرتِ مادر
لبریز محبت شده با دست تو هر کس            تنها شد و بی‌بهره شد از نعمتِ مادر
پشت درِ این خانه شلوغ است همیشه           
چون هست فقط لطف و کرم عادتِ مادر
جبـرئـیل به والله...به درگـاهِ خداوند-            راهـم بـدهد؛ باشد اگر صحـبتِ مـادر
محـتاج تو هـستم؛
به کسی کار ندارم
در هر
دو جهان غیر تو دلدار ندارم!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

جای تو و عشقِ تو در آن امن و امان است            هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد پیله ور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خالق از خلقت تو قصد گل افشانی داشت؟            یا به بیت الازل از عشق تو، مهمانی داشت؟!

عرش چون فرش ز لولاک به وجد آمده بود            جسم افلاک، ز فیض قدمت، جانی داشت!


سیب سرخی که پدر از گل رخسار تو چید            از ازل رایحۀ رحـمت رحـمانی داشت

تا ابد سلـسلۀ عـزّت عـترت باقی است            خاندانت چو علی سلسله جنبانی داشت

تـو گـلِ سـرسـبـدِ بـاغِ وجـودی زهــرا            باغ سرسبزِ وجود از تو گلستانی داشت

حق ز آرایۀ حُسنت، غزلی تازه سرود            در شب شعر ازل، میل غزلخوانی داشت!

کرد حک نقش تو بر لوح سپید ملکوت            رنگِ بی‌رنگیِ خود را به تو ارزانی داشت!

عکس روی تو در آئیـنۀ خورشید افتاد            که از آن روز زمین، صبح درخشانی داشت

ملک از حُسن کلامت، ملکوتی شده بود            بیت بیتِ سخنت، نفحۀ روحانی داشت

برق آن نور منیری که ز کـوثر تابید؛            آسمان را شب میلاد تو نـورانی داشت

تا به این ظلمت شب‌های زمین خو نکنیم            ماه در پیشِ رخت، آینه‌گردانی داشت!

داس در دست، خزان می‌رسد ای یاسِ جوان            گلِ بی‌خارِ گلستان، چه زمستانی داشت؟!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

شب شبِ عشق، شب نـور شـبی بالاتر            شـبـی از صبـح مـلاقـاتِ خـدا زیـبـاتر

از دلِ عـرش شبِ حـادثه پیـغـام رسید            حاصلِ سیبِ بهشتی به سرانجام رسید


جبرئیل آمده پیداست که او خوش خبر است            کوثر آورده و یا سورۀ قدری دگر است

آمد از عرش که نازل بکـند کـوثـر را            ســورۀ آمــدنِ مــادرِ پــیــغــمــبــر را

یا محـمـد غـم دورانِ یـتـیـمـی سر شـد            ابتر آن است که محروم از این کوثر شد

هرچه خیر است در عالم همه دادیم به تو            غـم به دل راه نده فـاطـمه دادیـم به تو

فاطمه کیست که اسرار به او گفته شده            تــوبـۀ آدم از ایـن نـام پـذیـرفـتـه شـده

سوره‌ها بی‌نفـسِ فاطمه تفـسیر نداشت            یا اگر داشت دگـر آیـۀ تطـهـیر نداشت

برکت اوست که اسلام دوام آورده ست            کیست جز او که به دنیا دو امام آورده‌ست!

نسل در نسل علی نورِ امامت با اوست            صحنه گردانیِ فردایِ قیامت با اوست

او که از آسـیه و مـریم و حوا سر بود            دستـش آئـیـنه‌ای از بوسۀ پیـغـمبر بود

به خدا می‌رسد آن راه که در پیش گرفت            عالمی را خبرِ رختِ عروسیش گرفت

او که آزاد شـود بـنـده زِ گـردنـبـنـدش            در صف حشر شفاعت بکـند لبخـندش

به فـقـیـران و اسـیران برسد افـطارش            و به فریـادِ دلِ مـا «فَـتـمَتْ مِنْ نَارش»

هر کجا او بـرود، نـور و حـیا آنجایـند            در تمـاشـایِ حـجـابش همه نـابـیـنـایـند

بر بلـندایِ یـقـیـنـش دلِ شک می‌سوزد            سـر سـجـادۀ او بـالِ مـلـک مـی‌سـوزد

عرش را هر شب از عطرِ نفسش پُر می‌کرد            به نـمـازش که خـداوند تـفاخر می‌کرد

خشت بر خشت اگر خانۀ او از گل بود            در جهازش ولی از عشق هزاران دل بود

خانه‌ای را که نیامد به جهان تکرارش            غـرقِ تـسبـیح خـدا بود در و دیـوارش

خانه‌ای را که ملک سجده به بامش می‌کرد            مصطفی اول هر صبح سلامش می‌کرد

تـشـنـه لـب آمـده‌ام تا که به دریا بـرسـم            همه را گـفتم و گفـتم که به اینجا برسم

احـتـرام دلِ زهـرا به هـمه واجـب بود            او فـقـط کـفـو عـلی ابن ابـیـطـالب بود

فاطمه کیست، نه افسانه و نه آمال است            این همه فیض فقط حاصل هجده سال است

ظلمت کفر از این نور به تشویش گذشت            فاطمه در ره مـولا زِ جوانـیش گذشت

او جوان بود ولی پیـر خـرد در بنـدش            گـشـته‌ام نـیست نـگـردیـد پی مانـنـدش

آن زمان که همه پیران به ره کج رفتن            و به بی‌راهه به جـای سفـرِ حج رفـتن

یک جوان بود که جبرانِ خطای همه بود            یک نفر پای علی ماند که او فاطمه بود

مثلِ زهرا کسی اینقدر دلش محکم نیست            انقـلابی‌تر از او در هـمۀ عـالـم نیست

چهارده قرن گذشته‌ست از این دست به ما            انقلابی که به پا کرد، رسیده ست به ما

این چهل سال دمی راه به ما بسته نشد            فاطمه لحظه‌ای از گفتنِ حق خسته نشد

مؤمن آن است که در عشق حماسی باشد            خـنـده و گـریـۀ عـشـاق سـیـاسـی باشد

انقلاب از پی تجدید نظر هرگز نیست            غیر خونِ شهدا هیچ خطی قرمز نیست

خونِ اولادِ علی در رگ ایرانی‌هاست            کشورِ فـاطـمه لـبریـزِ سلـیـمانی‌هاست

این مسیری‌ست که در پیشِ نگاهِ همه است            حاج قاسم شدن از پیرویِ فاطمه است

نوبتِ نـسلِ جـوان است نفـس تازه کند            خـویش را در همه آفـاق پُـر آوازه کند

عرصه هر بار که شد تنگ جوان‌ها بودن            مغـز فـرمانـدهی جـنگ جوان‌ها بودن

همچنان سبز و برومند جوان‌ها هستند            عـده‌ای نیـز بـبـیـنـنـد جـوان‌ها هـستـند

طی این مرحله از راه توان می‌خواهد            بارِ مسئـولیت امروز جوان می‌خـواهد

بـرگِ رأیِ تو اگـر زینت ایـران بـاشد            مجلس ما پس از این مجلسِ خوبان باشد

فاطـمه آمد و الـگـویِ جـوان داد به ما            او جـلـودار شـد و راه نـشان داد به ما

ما در این راه مسیری به خدا می‌جوئیم            آخرین بیت زِ دلـتـنگیِ خود می‌گـوئیم

عمرِ ما رفت بگو فرصت دیدار کجاست            ای نسـیـم سـحـر آرام‌گه یـار کجـاست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : شعرای آئینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

ای آفـتـاب و مـاه، نوری از گـلوبـندت            دل از ملائک می‌بـرد هر بار لبخـندت

ای با تـبـسم گـرد غـم از آسـمـان برده            ای نه فلک هم حسرت گهواره‌ات خورده


ای لحـظۀ مـیلاد تو آغـاز خـلـق النور            ای سِرّ در بنیان خلقت مانده؛‌ ای مستور

ای حاصل چل شب مناجات نبی با حق            تنهـا مسیـر وصلـت اهل زمـین تا حق

کس راز میـلاد تو را نشـناخت الا هو            کس راز مـیلاد تو را نشناخت الا حق

تو معـنی حـقی پس از آن بـود که بانو            تـکـیـه کـلام دوسـتـان تـو شـده یا حـق

آری مع الحق شد علی،‌ یعنی علی با توست            نام تو هم مثل علی ممسوس شد با حق

لو کانت الحُـسن آمده در شأن تو مادر            بل هی اعظم گفته در وصف تو پیغمبر

از برگ گـل نـازک‌تری مانـند حوریه            نـورٌ عـلی نـوری و نام تـوست نـوریه

تو راز سرپوشیده‌ای، سرتا به پا نوری            نـورٌ علی نـورٌ عـلی نـورٌ عـلی نـوری

چون سوره‌ای نازل شدی، چشم جهان روشن            از نـور ناب تو زمین و آسمان روشن

قرآن به ما فرمود ممدوح خدا، زهراست            معلوم شد خیر کثیر مصطفا زهراست

ای دست‌هـایت جـایـگـاه بـوسـۀ احـمـد            ای رد پـاهـای تـو راه بـرکـتـی مـمـتـد

مـعـنای (لیله) در شـکـوه لیـلـة‌الـقدری            بهتر که می‌بـینم تو روح لیـلـة‌الـقـدری

زهرا، سرشت توست در پیوند با جنت            در سرنوشت تو شفاعت کردن از امت

از هرچه خوبی در جهان منظومه‌ای زهرا            مظلومه‌ای، مظلومه‌ای، مظلومه‌ای زهرا

ای چـادرت مـعـراج پـرواز کـبـوترها            ای آسـمـان چـادرت پـوشـیـده از پرها

از تو سر افرازی نصیب ما شد و حالا            بسیار سنگین است بر این شانه‌ها سرها

مادر بیا در گوش ما مشق بصیرت کن            از مکر اشعـث‌ها بگو با تـیغ اشـتـرها

درها به روی ما اگر هم بسته شد خوب است            یوسف بلند آوازه شد تا بسـته شد درها

عمری تو را مادر صدا کردیم و می‌دانیم            فـرزنـد بـد را هم نـمی‌رانـنـد مـادرهـا

یکبار رفتی بین مسجد خطبه‌ای خواندی            یک عمر رونق دارد از نام تو منبرها

فرزند وحـیی؛ هـمسر حق؛ مادر ایمان            پامـنـبری‌هـای تو سـلـمـان‌ها ابـوذرهـا

نور نمازت راه اهـل زهـد روشن کرد            مهر تو را حیدر به هر پیکار جوشن کرد

در فـتـنه‌ای که زود لغـزیـدند مـردانش            یا فـاطـمه تنها تو بـودی مـرد مـیدانش

پای امام و رهـبرت تا پای جان ماندی            این درس را در گوش زینب دخترت خواندی

گفتی ببـین هرجا حسـینم بود آنجا باش            مثل عـلی تنها اگر شد مثل زهـرا باش

پیـداست ردپـای تو هـر جای عـاشورا            ای مــادر و آمـوزگـار زیـنـب کـبـری

ای روشن از نام تو فردای وطن زهرا            ای مـادر سردارهای خـط شکن زهـرا

ما با تو تا تفسیر نور و مؤمنون رفتیم            از گریه‌های نیمه‌شب تا فتح خون رفتیم

ما در صبوری‌های جـبهه اجرها دیدیم            نور تو را بر تـارک والـفجـرها دیـدیم

ای سِـرّ تـوحـیدی آن لبخـندها در رنج            ای مـادر شب‌گـریه‌هـای کـربلای پـنج

از نخل توحیدی خود ما را رطب دادی            روزی‌ طلب دادی و اسلامی نسب دادی

با لطـف تو تا قـله‌ها راه زیـادی نیست            جز تو به هر راهی که رفتیم اعتمادی نیست

سربند تو اعجاز موسی داشت آن شبها            در کربلای چار گل می‌کاشت آن شبها

ما را کماکان با همان سربند می‌بـینی            ما را بگـو در کـربلای چـند می‌چـینی

این کـربـلا پـایـان نـدارد تا شـب آخـر            خـیبر به پایـان می‌رسد با مرحب آخر

تـنهـا امـید روز وانـفـسا تـویـی زهـرا            در روز محشر اسم رمز ما تویی زهرا

این غزل مثنوی اثر مشترک آقایان مجتبی حاذق، سعید تاج محمدی و رضا شریفی است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

آسِمان چه؛ مُعَطَّر است امشب            غَرقِ در خنده اَختر است امشب

بی‌گـمـان محـضِ خاطر کـوثر            دل خوشی صد برابر است امشب


شـب اعــجـازِ دسـتِ بـی‌مـثــل            رَبُّ الْاَرْبابِ اکبر است امشب

مـی‌رسـد دلـبـر و نـگـاری کـه            همه هست پـیـمـبر است امشب

تـکـیه گـاهی قـوی و بـی‌مـانند            هدیۀ حق به حیدر است امشب

هاتفی خواند که عاشق الـزهرا            شب مـیـلاد مـادر است امـشب

زنــده‌ای گـر کـه بـا دمِ زهــرا

کَـف بــزن نــازِ مَـقــدَمِ زهــرا

جان سراپای شادی و شعف است            فَـتَـبـارَک بُلـند هر طرف است

شب حاجت گرفتن است امشب            هر گدا بی گمان پی هدف است

مثل کعـبه‌ست واجِبُ التـعـظـیم            بس که یاس حبیب با شرف است

حک به قـلـبِ علی شده زهـرا            مثل یک دُرّ که در دل صدف است

کـوری چـشـمِ دشـمـنـان عـلـی            فـاطمه هـسـتی یل نجـف است

سائـل امشب ز رزقِ عـیدی تو            پای بوسی شاه لو کـشف است

شکر هر دم غـریق زمـزمـه‌ام

مـن گـدای عـلـی و فـاطـمــه‌ام

آمـد از راه و جـانِ جـانـان شد            خنده‌ای کرد جهان گـلستان شد

ز شـکـوه و جــلالِ مــیــلادش            غـم فـراری خوشی نمـایان شد

نــمـی از بـرکـت قــدم‌هــایـش            رزقِ خـلـقِ خــدا فــراوان شـد

هر که شد خـاک پیـش پـای او            شــهــریــار تـمــام دوران شـد

نام زیـبای او چه شیـرین است            هرکه زهرا نوشت غزلخوان شد

مـا اسـیــر نـگــاه زهــرائــیــم            رجـز مـا مـیــان مــیــدان شــد

فــاتـحِ هــر نــبــردِ تـاریـخـیـم

ما عـلـی وار و مردِ تاریـخـیـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

جان سراپا شادی و شعف است            فَـتَـبـارَک بُلـند هر طرف است

شب حاجت گرفتن است امشب            هـر گـدایی در پی هـدف است

مثل کعـبه‌ست واجِبُ التـعـظـیم            بس که یاس نبی با شرف است

حک به قـلـبِ علی شده زهـرا            همچو مروارید که در صدف است

کـوری چـشـمِ دشـمـنـان عـلـی            فاطمه هستِ شـیر نجـف است

(سائـل) امشب رزقِ عـیدی تو            پای بوسی شاه لو کـشف است

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مثنوی

حدیـثی نقـل باید کرد از لـولاک بالاتر            که نورش لیلۀ قدر است و از ادراک بالاتر

طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد            طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد


قدم رنجه نموده در جهان تاثیر بگذارد            قدم بر روی چـشم آیۀ تطهـیر بگـذارد

جهان پر نور شد از روشنای صبح لبخندش            مه و خورشید حیران کرامات گلوبندش

خدیجه در سلوک نور، وقتی رهسپارش شد            در آغوشش گرفت و سالها خدمتگزارش شد

خدا بر گنج عصمت در و مروارید بخشیده            به یمن فاطمه بر عالمی توحید بخشیده

همان حوریه‌ای که سابقاً در عرش ساکن بود            همان گنجینه خلقت که خود گنجور محسن بود

تمام طایـفه او را خـدای ایل می‌گـفـتند            ملائک سجده بر او کرده و تهلیل می‌گفتند

کسی که از ازل در آسمان اُمِّ ابیها شد            همان آئینه‌ای که مادر اسماء حسنی شد

همان که شرح می‌دادند قدسی‌ها عفافش را            به سائل می‌دهد پیراهن شام زفافش را

خدا پرده نشین منزلش کرده است عصمت را            به او بخشیده بین رقعه‌ای حکم شفاعت را

بهشت از عطر بانو وام می‌گیرد شمیمش را            پیمبر بوسه می‌زد دائماً دست کریمش را

قَدَر را مشت کرده ریخته در بین دستاسش            قضا تقدیر شد بین قنوت گرم احساسش

گلی نازکتر از گل، خلق کرده خیل حورا را            همان نوری که بخشیده است معنا لفظ؛ زهرا را

تلألو داشته روزی سه دفعه زهره بر حیدر            تجلی می‌کند کـوثر فقط بر ساقی کوثر

سپیده دم سپید و ظهر، زرد و عصرها حمرا            بخوان روح القدس ذکر؛ و ما ادراک ما زهرا

چه اشراقی جمالش بر امیرالمؤمنین دارد            که از نور حسینش این تجلّی در جبین دارد

نگین بارگاه عرشی‌اش یاقوت حمرا شد            زبرجد میوۀ این شاخسار سبز طوبی شد

شده او حجت الله علی الاطلاق معصومین            تمام دردها را نام بـانو می‌دهد تسکـین

خبردار است زهرا از «بما کان» و «بما کائن«            تجلی کرده واجب گوئیا در قالب ممکن

نماز شب، خدا بود و مباهات به نجوایش            چنان غرق قیامش شد ورم کرده است پاهایش

»الهی بعلیٍ» را صد و ده بار می‌خواند            قنوتش نیمه شب «الجار ثم الدار» می‌خواند

خدا هر لحظه در عرشش به این قدیسه می‌نازد            که با اکسیر چشمش از غباری فضه می‌سازد

به زیر پای او فرش از پرش، جبریل گسترده            یهودی رو به سوی چادر او سجده آورده

پناه آسـمان وقتی که باشد چادر زهـرا            نباشد واژگان خاکی ما در خور زهـرا

سیاه چادرش باشد شب شعر غزل خیزی            به غیر از چادرش هرگز نباشد دست آویزی

بگو نورٌ علی نور است، چون چادر کند بر سر            شکوه ریشه‌های چادر او پهن در محشر

تمام عـالـم هـستی، شـبـیه مـرد نـابـیـنا            همیشه دور از درک وجود نوری زهرا

عوالم مثل تسبیحی که باشد در کف بانو            ظهور علم یعنی صفحه صفحه مصحف بانو

ملک از مریم چشمان او انجیل می‌خواند            نبی با مصحف پیشانی‌اش ترتیل می‌خواند

نگو که سرور مریم بگو که «بل هیَ اعظم«            همان که خلقتش بوده است قبل خلقت آدم

برای خاکبوسی درش روح الامین آمد            به حال « اُدخـلـوها بِـسلامٍ آمـنـین» آمد

ملائک صف به صف خدمتگزار خانۀ بانو            که عزرائیل هم اذن شرفیابی گرفت از او

مقـامات نبـوت با کرامـاتش شود کامل            به نان دست پخـت او تـمام انـبـیا سائل

حکایت می‌کنم آن جود مافوق تصور را            بگویم از عنایاتش، بخوانم روضۀ حُر را

به این درگاه هرکس منتسب شد، مرتبت دارد            که فرمودند صد جا مهر زهرا منفعت دارد

قیامت خواب دیده شب به شب فصل حضورش را            که تشریفش گلستان می کند راه عبورش را

شفیعی که سوار ناقه‌ای از نـور می‌آید            رخش زیر پر حـوریه‌ها مستور می‌آید

شفق ناخوانده مهمان رخ آن ماه طلعت شد            چنان که ماه، روی خاک افتاد و قیامت شد

جلال گوشواره بر زمین افتاد و خاکی شد            شکست و ابتدای ماجرای دردناکی شد

لگد می خورد بر احساسِ مانند گل یاسش            امان از دست آن همسایه‌های قدر نشناسش

خبر از ماجرای کوچه تنها قاصدک دارد            حسن با کوچه و دیوار رازی مشترک دارد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدمحسن حبیب اله پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقتش رسیده است خدا، عشق، رو کند            تا با وجـود عـشـق جهـان را نکـو کـند

هـرکس پی سعـادت و فـوز عظیـم بود            در سینه عشق فاطمه را جست و جو کند


گـل دخـتـر پیـمـبـر و ریحانة‌ النبـی‌ست            خوشبخت آنکسی‌ست به ریحانه خو کند

زهرا فرشته‌ای‌ست که از درک خارج‌است            بـایـد خـدا بـیــایــد و تـفـسـیــر او کـنـد

قدرش برای ما همگـان نـاشنـاختـه‌ست            بـایـد کـه وحـی مـنـزلـتـش بـازگـو کند

هـر بند بند جـان پیـمـبــر شـود بهـشـت            وقـتـی گـل بـهـشـتی خود را که بو کند

در شأن او بس است همین که علی فقط            در قـلب خـویش فــاطـمـه را آرزو کند

وقتی که نور فاطـمه در خانۀ علی‌سـت            دیگر چراغ را چـه نـیازی‌ست سو کند

خـیاط نـزد صـورت زهـرا درون شب            سوزن به نخ کـشید که چادر رفـو کند۱

هرکس محـبّ فـاطـمه باشد نیاز نیست            در روز حـشر فـکر شراب و سبـو کند

سیراب می‌کند علی از حوض کوثرش            هـر بـنده را که فــاطـمـه بـا آبــرو کند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

هرکس که مست فاطمه باشد نیاز نیست            در روز حـشر فـکر شراب و سبـو کند

۱ ـقالت عائشه: کنّا نخیط، و نغزل‏، و ننظّم الإبره باللیل فی ضوء وجه فاطمه علیها السّلام؛ عایشه می گوید: در تاریکی های شب، با نور صورت حضرت فاطمه سلام الله علیها، نخ به سوزن کرده؛ خیاطی و بافندگی می کردیم.عوالم العلوم، ج‏ ۱۱، ص ۱۰۵۱، الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء، ج ۱۸، ص ۴۳۷ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۰، ص ۲۴۴، أخبار الدول و آثار الأول، ج ۱، ص ۲۵۶

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرتضی محمد پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

لـیـلـة‌الـقـدر انـبـیـا زهـراسـت            کوثر و قدر و هل‌اتی زهراست
دخـتـر پـاک حـضـرت احـمـد            هـمـسـر شـاه اولـیـا زهـراست


سایه گـستر به روز رستاخـیز            زینت عـرش کـبریا زهراست
عـطـر بـوی جـنان ز دامـانش            سّر والّشمس والّضُحی زهراست
جرعه‌نوش سبوی توحید است            کـوثـر سـاقـی بـلی زهـراسـت
هـر قـنـوتـش تـجـلـی تـوحـیـد            مـعـنـی ذکـر ربّـنـا زهـراسـت
من چه گـویم به شـأن والایـش            ریشه و محور کسا زهـراست
حـجــج‌الـلـه بـر امــامــان شـد            حکـفـرما به ماءورا زهراست

از حـرا تا غـدیرخـم پـیـداست
سِّر پیـونـدشان فقط زهـراست

مکـه امشب تـجـلی نـور است            سفـرۀ رحمت خـدا جـور است
صاحب کـوثـری خـدیجـه شده            خانه مصطفی چنان طور است
جـلـوۀ نــور حـق شـده زهــرا            کوثر آمد نبی چه مسرور است
وان یکـاد است نـذر چشمانش            چشم بد از جمال او دور است
فخر کرده زمین به عرش خدا            محشر است یا که نفخۀ صور است
پــدر و مــادرم بـه قــربــانـش            به دل عاشقان چنین شور است
شور من توأمان شده به شعور            چشم نامحرمان چنان کور است
مـریـم و سـاره، هاجـر و حـوا            دست بر سینه همره حوراست
از حرا تا غـدیـرخـم پـیـداست
سر پیوندشان فـقـط زهـراست

نــور بـاران شـده هـمـه دنـیــا            از طـلـوع و ظـهـور یا زهـرا
آسـمـان و زمـین هـمه تاریک            نـه زمـیـن بـلـکـه کل مـافـیهـا
فـاطـمــه از خـدا تـجـلـی کـرد            آمـــده در زمـــانـــه از بــــالا
دو سـه روز آمد و خـدایی‌ کرد            گـشت بر مـرتـضی‌ علی شیدا
بسکه مشـتاق روی حـیدر بود            دائــمــا ذکــر او عــلـی مــولا
گر نمی‌کرد خـدا علی را خلق            فــاطــمــه بـود یـکّـه و تـنـهــا
سـبب خـلـقـت عـلی زهراست            عـلـت آفـریـنـش اسـت حــورا
یک کلام است حرف پیـغـمبر            فـاطـمـه فـاطـمـه‌ شـده ز خــدا
از حـرا تا غـدیرخـم پـیـداست
سِّر پیـونـدشان فقط زهـراست

: امتیاز